یک مرد میانسال در سن 49 سالگی بسیار تمایلات جنسی زیادی دارد و نمی تواند جلوی خودشو بازرسی کنه در ادامه با مردی کـه در 49 سالگی شهوت خودرا نمی تواند بازرسی میکند «+عکس» برترین بت را دنبال کنید .
لوسی روبر سردبیر کـه در مورد تمایلات جنسی خود پس از طلاق کنجکاو بود، در نخستین مهمانی جنسی او شرکت کرد و واقعاً نمیدانست چه انتظاری دارد. و چیزی کـه او پیدا کرد، دستکم جالب بود.تنها زمانی کـه تاکسی بـه مسیر طولانی تبدیل شد، متوجه شدم کـه چقدر عصبی هستم. داشتن یک دوست دختر قدیمی از مدرسه در کنارم آرامش بخش بود، اما بـه نظر می رسید کـه شب بی انتها در دو طرف جاده کشیده شده اسـت. در دوردست، عمارت بزرگ و رنگ پریده را دیدم کـه در حالی کـه چراغهاي اتومبیل بـه دور خود می چرخیدند و مسافران را جا میگذاشتند، روشن شد. در سن 48 سالگی، نزدیک بود بـه نخستین عیاشی خود برسم.
بـه عنوان ویراستار جدید Erotic Review، کـه من بـه تازگی ان را بـه عنوان یک مجله چاپی پس از 14 سال دوری از مطبوعات راه اندازی کرده ام، بـه انواع رونمایی کتاب ها و افتتاحیه گالری ها دعوت شده ام. من فقط بـه تعداد انگشت شماری بله میگویم، اما دعوت بـه یک مهمانی Killing Kittens «killingkittens.com» برای رد کردن ان بسیار جذاب بود.
این سازمان لذتگرا و فقط اعضا، کـه درسال 2005 تأسیس شد، میزبان حداکثر سه گردهمایی در ماه در بریتانیا، همراه با مجالس دیگر در خارج از کشور اسـت. دراین شب خاص، من بـه «Country Mansion» می رفتم – یک مهمانی جنسی با نقاب سیاه برای بیش از 800 نفر.
شنیدهام کـه لندن بـه سرعت در حال تبدیل شدن بـه پایتخت پارتیهاي جنسی در جهان اسـت ودر سرتاسر شهر میتوانید هر چیزی از شبهاي تکنو تا مناظر رویایی وحشی پیدا کنید. من همیشه کنجکاو بودم کـه مردم چگونه میل جنسی را کشف میکنند و احساس میکنند کـه بستر جدی برای بررسی این موضوع وجود ندارد، بـه همین دلیل اسـت کـه از این فرصت استفاده کردم و فصل جدیدی را در تاریخ 30 ساله Erotic Review آغاز کردم. من زندگی ام را صرف نوشتن و ویرایش کرده ام، از جمله دو رمان تاریخی، کـه آن ها را در آلونک انتهای باغم نوشته ام. اما این یکگام جدید بزرگ بود.
بیشتر بخوانید: متجاوزان جنسی توسط این زن هندی سلاخی میشوند! «+عکس»
من بـه عنوان یک مادر مطلقه سه نوجوان در اواخر دهه 40 خود، در مورد خودم فراتر از پارامترهای یک ازدواج 16 ساله دگرجنسگرا و تک همسری باز و کنجکاو هستم. مردم هزاران سال اسـت کـه بـه عیاشی میروند، بنابر این شاید من ان را دوست داشته باشم. شاید شبهاي ناشناس مانند این برای من مناسب باشد و پاسخی برای ایجاد تعادل بین تکوالدین و لذت باشد.
با این حال، هنگامی کـه تاکسی بیرون از تودهاي باشکوه در نزدیکی ووکینگهام، برکشایر ایستاد، متوجه شدم کـه در مورد انچه ممکن اسـت اتفاق بیفتد عصبی هستم، آیا از ان متنفرم – یا این کـه هرگز نمی خواهم آنجا را ترک کنم.
وقتی داخل شدیم، در صفی طولانی برای بار، در بین زوجهاي زن و مرد در هر سنی، با پولکها و پاپیونها، پاشنههاي بند ناخوشایند و رژ لب، کفشهاي نوک تیز هوشمند و ژاکتهاي متناسب، منتظر ماندیم. حدس می زدم بیشتر مردم 30 ساله باشند، اما همه ی چشم ها پشت ماسک ها پنهان شده بود. همکلاسیهاي ما راحت بـه نظر میرسیدند، و بـهطور نامحسوس اتاق را برای آشنایی یا شاید علاقه احتمالی بررسی میکردند. شور و هیجان مشخصی وجود داشت.
MC میکروفون را گرفت و شروع بـه بالا بردن همه ی چیز کرد، اما همه ی از قبل با هیجان در بین خود صحبت می کردند. زن و شوهری خوش تیپ را دیدم کـه در گوش یک دیگر زمزمه می کردند و می خندیدند، مو هاي مشکی ان زن بـه صورت موی پیچ خورده بود. MC درباره رضایت صحبت می کرد، این کـه چطور نمیتوانی بدون تقاضای اجازه بـه شخص دیگری دست بزنی و مردان نمی توانند زنان را پیشنهاد کنند.
بیرون، مردم دسته دسته روی صندلی هاي حصیری نشسته بودند و نفس خودرا از سرما یا دود سیگار بیرون می زدند. خوشحال بودم کـه تاکسیدو پوشیده بودم، اگر چه بـه نظر می رسید تنها زنی هستم کـه اینکار را میکند.
“آیا شـما یک زوج هستید؟” زن جوانی با لباس مشکی تنگ پرسید.
“نه، دوستان قدیمی مدرسه.”
دوست جدیدمان جیغ زد: “انها باید باز باشند.” “متاسف. باید اجرا کرد من می خواهم نخستین نفر در صف سلطهجو باشم.» و او بـه داخل پرید ودر حالی کـه می رفت دست تکان می داد.او با دوستان زن خود خندید. “من با کسی از مدرسه ام این جا نمیآیم!”
بیشتر بخوانید: شهوتی ترین زنان انگلیسی | عکس های لختی دختران کشور انگلیس
گفتم: «این نخستین بار اسـت کـه میتوانیم» و او پیشنهاد داد کـه چیزها را توضیح دهد. او قبول کرد کـه این یک مهمانی بسیار دگرجنسگرا بودو اکثریت مردم زوج بودند، اما گفت کـه مردم در همه ی ترکیبها بـه این جا می آیند. او و دو دوستش دوست داشتند مجرد شرکت کنند، زیرا ممکن اسـت با یک دوست پسر جدید یک تجارت پیچیده باشد، بدون این کـه بدانند آن ها چگونه میتوانند پاسخ دهند.
پرسیدم مهمانی کی شروع شد و او توضیح داد کـه «اتاقهاي بازی» حوالی ساعت 10 شب باز شد. ساعت نداشتم و تحت دستورات سختگیرانه نگه داشتن تلفنم دریک کیسه پارچه اي، بـه دلیل دردناک بودن در فهرست سیاه، مطمئن نبودیم چه زمانی باید ادامه دهیم. سپس صدایی از داخل شنیده شد، عجله اي مانند رها شدن هوا.
دوست جدیدمان جیغ زد: “آن ها باید باز باشند.” “متاسف. باید اجرا کرد من می خواهم نخستین نفر در صف سلطهجو باشم.» و او بـه داخل پرید ودر حالی کـه می رفت دست تکان می داد.زوج متاهل وابسته بـه عشق شهوانی در حال عشق ورزیدن در رخت خواب
لوسی روبر سردبیر کـه در مورد تمایلات جنسی خود پس از طلاق کنجکاو بود، در نخستین مهمانی جنسی او شرکت کرد.تا زمانی کـه ما وی را بـه داخل تعقیب کردیم، حدود 20 درصد از مردم در طبقه بالا ناپدید شده بودند. پله ها از طبقه همکف بالا رفت و یک نگهبان مودب با کت و شلوار آنجا بودو مطمئن بود کـه مردها بـه تنهایی بالا نمیروند. با حسرت نگاه کردم کـه مرد جوانی خوشتیپ با گوشوارهاي الماس شریک زندگیاش را روی شانهاش تاب داد و از پلهها بالا رفت.
ما اضطراب خودرا با رقصیدن در سالن رقص، جایی کـه جمعیت همراه با “Billie Jean” و “Dancing Queen” آواز می خواندند، آرام کردیم. تقریباً شبیه عروسی بود.در نهایت دوستم بـه من نگاه کرد و فهمیدم کـه داریم بـه طبقه بالا میرویم. این همان نگاهی بود کـه وقتی نوجوانان زیر سنی کـه برای ورود بـه یک باشگاه صف می کشیدند بـه من می کرد، نوعی نگاه جسورانه کـه میگفت: “ما وارد میشویم، ببینیم چه میشود.”
با رسیدن بـه طبقه بالا، زن و شوهری را دیدم کـه دریک مبل دو نفره قرمز در راهرو مشغول گفتگو بودند. نزدیکتر کـه شدم دیدم دستش زیر لباسش حرکت میکند. از اتاق سمت راست شروع کردیم. یک کاسه روی میز بیرونی بود کـه روی ان کاندوم ریخته شده بود.
اتاق اول بسیار بزرگ بـه نظر می رسید، با نور کم و سه تخت دونفره بزرگ با ملحفه هاي قرمز رنگی کـه در مرکز بـه هم چسبیده بودند. روی هر تخت دونفره شاید 10 نفر لخت وجود داشت، عمدتاً زوجی. افرادی بودند کـه لباسهایشان را در میآوردند یا بـه سادگی در اطراف ایستاده بودند. بـه اتاق بغلی حرکت کردیم، جایی کـه دو مرد و یک زن مشغول یک مناژ بودند. بعدا متوجه شدم کـه این تنها زمانی بود کـه تمام عصر مردان رابا هم دیدم.
سه اتاق دیگر بود کـه چیزی جز تخت در آن ها نبود. مردی را دیدم کـه شریک زندگی اش را جلوی او روی زانوهایش بـه طبقه بالا برده بودو بـه سمتش نگاه می کرد. در انتهای راهرو اتاق دومینیترکس قرار داشت، جایی کـه زنی لخت بـه میزی رو بـه من بسته شده بود، «دم» لاتکس بـه آرامی بدن رنگ پریده وی را با شلاق نوازش می کرد. نمیتوانستم بگویم کـه این زن صمیمی از منطقه سیگاری اسـت یا خیر. ودر نهایت، یک سیاهچال با بالابرهای مختلف، اما کمی خودآگاه بـه نظر می رسید – یا شاید من بودم.
او نوشت: «بـه نظر می رسید کـه وقتی روی تخت می روید، می توانید بـه یک طرف بچرخید و بـه ان بپیوندید – با رضایت شفاهی یا غیرکلامی دیگران.»ما بـه طبقه پایین برگشتیم، جایی کـه جمعیت آزاد ودر عین حال کاملاً عادی بـه نظر می رسید. انها می توانستند در مورد وام مسکن صحبت کنند. در این جا بـه وضوح پارامترهایی وجود داشت، آدابی کـه فقط با همسان سازی آموخته می شد. زمانی کـه برای نخستین بار در سن 40 سالگی بـه اسکی رفتم، احساس مشابهی داشتم – یک فرهنگ، مد و زبان کاملاً پنهان وجود داشت.
در واقع، من را شگفت زده کرد کـه بدنم شل نشده بود، زیرا در بین دریایی از مردمی کـه رابطه جنسی داشتند. ان را نه برانگیزاننده و نه وحشتناک، بلکه بـه طرز عجیبی تکان دهنده یافتم. گروهی از علاقه مندان از یافتن دیگرانی کـه تمایلات آن ها را بـه اشتراک می گذارند خوشحال هستند.
من بـه این فکر افتادم کـه بریتانیای معاصر نسبت بـه تغییرات خارج از خطوط متعارف بسیار بازتر اسـت، و با این حال هنوز احساس یک جامعه مخفی را دارد. افرادی کـه با انها صحبت کردم واقعاً هیجان زده بـه نظر می رسیدند کـه میتوانند آزادانه با آنچه واقعاً آن ها را روشن میکند درگیر شوند. اما بعید میدانم کـه آن ها دریک شب جمعه با همکاران خود برای نوشیدنی بنشینند ودر مورد عیاشی کـه آخر هفته گذشته رفتند صحبت کنند.
بیشتر بخوانید: عکس مجسمه های جنسی که فروش آنها ممنوعه میباشد!!! «+داغ»
“آیا میتوانم یک درگ داشته باشم؟” زنی زیبا با کت خز و کفش پاشنه بلند فوق العاده از دوستم پرسید. او با بیرون ریختن دود گفت: «این نخستین بار بود. “و من فقط نمیدانم از ان چه کنم. فکر می کنم شاید من فقط وانیلی هستم.»
«خب، این نخستین بار بود کـه برای ما هم کاری نداشت. من فکر می کنم این فقط یک موضوع ترجیحی اسـت تا یک طعم خاص.» من گفتم.”میبینی؟” او پیروزمندانه بـه سمت مردی کـه کنارش نشسته بود چرخید. همه ی نمیخواهند اینکار را در ملاء عام انجام دهند.تاکسی انها بلند شد و او سیگار را پس داد، در حالی کـه بازوی شوهرش را در تاکسی انداخته بود.